مهمان بازی (قسمت دوم)
روز شنبه فردای روز مهمونی خاله فریبا ما را واسه شام دعوت کرد خونشون عصر بعد از اینکه از خواب بیدار شدی با بابا رفتیم یه عروسک خوشگل هدیه خریدیم واسه نفس جون و ساعت 5 رفتیم خونشون شب هم ساعت 10 بابا اومد. از دیدن نفس جونم خوشحال بودم وحسابی یغلش کردم و بوسش کردم البته کف پاهاش . تو هم که حسابی خانوم و مودب رفتار کردی و وقتی میدید نفس خوابه میگفتی هیس نی نی خوابیش یعنی خوابه و اصلا نمیرفتی سمتش و اذیت نداشتی افرین عشق من ولی بماند که حسابی شیطونی کردی و همه جا اثر انگشت تو بود و خوراکیهات ابروم رفت بس شیطون شدی وروجک کلی خاله فریبا بهت خندید و ذوقت را کرد.خاله پریسا هم تا فهمید ما اونجاییم اومد و تو پرید ی بغلش و خلاصه کلی باهاش حال کردی و ...
نویسنده :
مامان فریده
1:06